البته همهی اینها تقصیر وزارت ارشاد است. وزارت ارشاد و مدیرکل دفتر نمایش خانگی هستند که ریل یک جریان فیلمسازی را درون کشور میگذارند. سریالهای لاکچری، امروز در شبکه نمایش خانگی جولان میدهند و این به خاطر لاکچری بودن مدیران این بخش از وزارت ارشاد است.
مهرماه سال گذشته بود که عباس صالحی وزیر ارشاد در صفحه مجازیاش در توییتر نوشت: «تئاتر لاکچری تیر خلاص به این هنر مردمی است. اداره کل هنرهای نمایشی با هماندیشی و همیاری خانه تئاتر حریم صحنه را از آن مصونیت دهد»
همان زمان رجانیوز در گزارشی یکی از مهمترین عوامل شیوع تئاترهای لاکچری را معرفی کرد؛ حسین پارسایی، مدیرکل دفتر نمایش خانگی! کسی که با کارگردانی دو تئاتر «الیورتوییست» و «بینوایان» به نوعی شروع کنندهی جریان تئاترهای لاکچری بود.
تئاترهایی که با موضوعات غیر ایرانی و با هزینههای سرسامآور به روی صحنه رفتهاند. تولید این آثار فارغ از محتوای آنها تنها برای یک قشر متمول صورت میگیرد و قشر متوسط و ضعیف جامعه اصلا نه موضوعیتی دارند و نه اهمیتی! گویا اکثریت مردم کشور تنها ابزارهایی هستند که در مواقع خاص پز روشنفکری سلبریتیها باشند و با بالابردن فالوئرهای بازیگران آنها را محبوبتر و بفروشتر از قبل نشان دهند.
اما در کمال ناباوری نه تنها حسین پارسایی از دفتر نمایش خانگی کنار گذاشته نشد که این اواخر توسط حوزهی هنری از او تقدیر هم به عمل آمده است.
یک بررسی ساده نشان میدهد حسین پارسایی نه تنها مروج تئاترهای لاکچریست که از مهمترین عوامل رشد قارچی سریالهای مبتذل و لاکچری شبکه نمایش خانگی نیز هست.
سریال مانکن به کارگردانی حسین سهیلیزاده و به تهیه کنندگی ایرج محمدی، یکی از همان سریالهای لاکچریست که در دوره مدیرت حسین پارسایی اجازه ساخت و انتشار گرفته است. در فیلم با سه شخصیت اصلی رو به رو هستیم؛ کتایون، اخگر و افسون. میزان ثروت و قدرت این شخصیتها به قدری زیاد است که تصور نمیکنید. لوکشینهای لاکچری، آرایشهای اغراق شده، طرح مسائل جنسی و سبک زندگی غیر ایرانی از مولفههای اکثر سریالهای نمایش خانگیست که در مانکن هم قابل مشاهده است. داستان مانکن درباره پسریست به نام کاوه که پدرش به علت بدهی به زندان افتاده و حالا او مجبور است با یک زن مسنتر از خودش ازدواج کند.
نویسنده این سریال بابک کایدان است. او علاوه بر این سریال نویسندگی سریال لاکچری دیگری را هم بر عهده داشته است. سریال دل به کارگردانی منوچهر هادی! کایدان در مصاحبهای میگوید ما نباید مردم را از دیدن زیبایی محروم کنیم. او در مصاحبه با روزنامه هفت صبح گفته است: «در سراسر دنیا در کارهای تلویزیونی از جذابیتهای بصری استفاده میکنند. ما در ایران نمیتوانیم به سایر جاذبههایی که در سریالهای ترکی، هندی یا آمریکایی هست بپردازیم، لوکیشنهای ویژهای هم در اختیارمان نیست. بنابراین استفاده از جذابیتهایی مانند خانههای شیک، نوع پوشش چشمنواز و سبک زندگی اینچنینی به ما کمک میکند تا بیننده را با جلوههای خاص بصری رو به رو کنیم».
این سخنان درحالی بیان شده که هرکس یک قسمت از این سریالها را دیده باشد متوجه خواهد شد که اصولا غیر از نشان دادن ارتباط جنسی زن و مرد همهی مولفههای یک سریال ترکی را میشود در آثار شبکه نمایش خانگی دید.
برای مثال در سریال ممنوعه که برای اولین بار در رجانیوز به آن پرداخته شد و سریال یک ماه نیز به حالت توقیف در آمد، بیننده شاهد استفاده علنی از مواد مخدر، خیانت مرد و زن به یکدیگر و حتی شوخیهای جنسی شوکه کنندهای بود که در تضاد کامل با فرهنگ ایرانی قرار میگرفت.
سریالهای رقص روی شیشه، عاشقانه، دل و ... نیز همه بر اساس سریالهای ترکی و با تم خیانت ساخته شدهاند. سریالهایی که همه در آنها ماشینهای گران قیمت سوار میشوند و دغدغههایشان دغدغهی آدمهای معمولی یک جامعه نیست! در سریال عاشقانه دعوای زن و مرد بر سر گم شدن سگشان است و سریال ممنوعه به لاکچریبازیهای یک اکیپ دوستانه میپردازد.
مسئله مهم این است که این سریالها در مرحله اول دغدغههای یک قشر متمول جامعه را به نمایش میگذارند. سریال سازی که روزی ابزاری بود برای انتقال مفاهیم درست اخلاقی امروز به واسطه مدیریت لاکچری آقای پارسایی تبدیل شده است به سرگرمی یک گروه خاص!
برای مثال سریال خانه بدوش سالها پیش با قرار دادن دو خانواده متمول و فقیر در کنار یکدیگر لحظات شاد و مفرحی را برای مخاطبانش ایجاد میکرد. لحظاتی که در نتیجه یک پند اخلاقی در آنها نهفته بود. مردم به جای دوست داشتن آدمهایی که اخلاق را زیرپا میگذارند، با کارکترهای بیبضاعت اما حلالخور داستان ارتباط برقرار میکردند. خانه بدوش نه لاکچری بود و نه چشمنواز، اما مردم برای دیدنش هنوز شوق و ذوق بار اولی را دارند که سریال از شبکه سوم سیما پخش میشد.
بحرانی که آقای کایدان جرات بیانش را ندارد، بحران قصه نداشتن است. نویسندههای امروز شبکههای نمایش خانگی بلد نیستند قصه تعریف کنند، برای همین با افزودن مولفههای جنسی و لاکچری قصد جذب مخاطب دارند.
این مسئله در بلند مدت میتواند هم فرهنگ بومی جامعه را تحتالشعا قرار دهد و هم میتواند به شکاف طبقاتی درون جامعه دامن بزند! نشان دادن زندگی سوپر لاکچری سرمایهداران برای قشرهای ضعیف جامعه چیزی جز سرخوردگی و احساس شکست به ارمغان نخواهد آورد.
البته همهی اینها تقصیر وزارت ارشاد است. وزارت ارشاد و مدیرکل دفتر نمایش خانگی هستند که ریل یک جریان فیلمسازی را درون کشور میگذارند. سریالهای لاکچری، امروز در شبکه نمایش خانگی جولان میدهند و این به خاطر لاکچری بودن مدیران این بخش از وزارت ارشاد است. مدیرانی که در رزومه کاریشان جز تئاترهای لاکچری چیز دیگری پیدا نمیشود.
دیدگاهها
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است.